من برگشــــــــــــــتم
محجبه است، از آن محجبههایی که وقتی حجابش را میبینی لذت میبری، اصلا کیف میکنی از این هارمونی و زیبایی و متانت، حالا اینها را بگذار کنار خنده رویی و خوش بیانیاش ببین چه پکیج زیبایی میشود. بعد اینها را جمع ببند با این که آچارفرانسه ی گروه هم هست، همه میتوانند روی کمکش حساب کنند، کار همه را راه میاندازد. پکیج کاملتر میشود.
از نظرم بیعیب و نقص بود تا چند روز پیش که با یکی از دوستانش آمده بود، دوستی تهرانی با آرایشی نامناسب، موهایی بیرون ریخته و آستین های مانتویی که بالا رفته بود. کارشان را انجام دادم، کاری زمانبر و طولانی که تا آخر وقت زمان برد، به قدر یکی دو دقیقه اختلاف از اتاق خارج شدیم، کمی عقبتر از آنها بودم. توی حیاط یکی از همکاران حراست، آرام رفت کنارشان و بسیار خوشرو به خاطر حجاب نامناسب دوستش تذکر داد، لحن و کلمات به راستی دلنشین بود و بی تامل هم گذشت از کنارشان که ناگاه صدای هر دو بلند شد که به شما چه مربوط؟ اصلاً چه دخلی به شما دارد؟ و الخ که طاقت نیاوردم، صدایشان زدم که بچهها، کمی مراعات. با دلخوری گفت – همان دانشجوی محجبه – که به ایشان چه مربوط اصلا ایشان چکاره هستند؟ گفتم: از همکاران هستند. لحظه ای شوکه شد اما باز خودش را جمع و جور کرد، صدایش را بالا برد و گفت: اینها مربوط به حراست است، کارمند دانشگاهی که باش، حق تذکر نداری. گفتم: "کارمند حراست هستند." دوباره شوکه شد، انتظار این یکی را نداشت، با تردید و تامل پاسخ داد که: نمی دانستیم، اصلا ایشان را نمیشناختیم.
پاسخ دادم: اما به هر حال هر مکانی حرمتی دارد، حرمت دانشگاه را کمی بیشتر رعایت کنید. و باز چانه زدنهایشان برای توجیه عدم رعایت حجاب.
باورم نمیشد این همان دختر محجبهی خوش برخوردِ خوش کلامِ دانشجوی کارشناسی ارشد رشتهی اخلاق اسلامی باشد؛ نه کلامش تناسبی با اخلاق داشت و نه باورهایش تناسبی با اسلام... .
حجابی که باورمان نیست
بارالها! کمک کن ایمانمان عمیق، باورمان صحیح باشد... الهی آمین
[ سه شنبه 94/10/29 ] [ 5:3 عصر ] [ ساجده ]